استفاده از شعر در منبر

سيدحسن مبارز

"سیدحسن مبارز" چند ماه پیش مجموعه شعرش را با عنوان «از شاخه انجیر» منتشر کرد. این شاعر که از شاعران خوب افغانی به شمار می‌رود در مشهد ساکن است و جزء شاعران حوزوی قرار می‌گیرد.

رصد کردن فضای شعری کشور و به روز بودن مبارزه از او شاعری کوشا و پویا ساخته است. زبان شعری مبارز تازه است و همیشه سعی کرده تا در کانون‌های ادبی به همراه برادرش «سیدابوالفضل مبارز» حضوری فعال داشته باشد. مصاحبه مفصل ما با ایشان را بخوانید؛

 

– آقای مبارز! متولد چه سالی هستید و کجا به دنیا آمدید؟

هزار و سیصد و شصت و چهار در مشهد مقدس.

– با توجه به این نکته که جنابعالی از شاعران افغان هستید، حضور شما در ایران مغتنم است. تا به حال به افغانستان رفتید و از فضای فرهنگی آنجا مطلع هستید؟

با توجه به این که متولد مشهد مقدس هستم تا به حال چنین فرصتی به وجود نیامده است.

– فضای فرهنگی افغانستان به خصوص شعر آن جا به نظر شما چگونه است؟

با اشرافی که از دور به فضای شعر آن جا دارم، با توجه به حضور شاعرانی که در ایران هستند و به افغانستان برمی‌گردند فضای مناسبی است. افغانستان که در گذشته سابقه درخشانی مخصوصاً در حوزه ادبیات آیینی داشته، امروز هم فضای مناسب وجود دارد و شاعران خوبی نظیر جناب آقای قدسی (که هم حضور سابقه در افغانستان و هم ایران را داشته است).

– فضل‌الله قدسی صاحب مجموعه شعر «خاکستر صدا» را می‌فرمایید؟

بله! که امروز به هر حال در مشهد هستند و در فضای شعر مهاجرت فعال هستند؛ استاد کاظمی و استاد مظفری و سایر دوستانی که در تهران و قم هستند، هم تأثیرگذار هستند و تأثیرگذاری‌شان بی‌شک غیرقابل انکار است.

* شعر مهاجرت وارد فضاهای جدیدتری نسبت به گذشته خودش شده است

– با توجه به این که حضرت عالی از فضای فرهنگی خراسان هستید و در فضای مجازی هم خوب درخشیدید، اوضاع شعر افغانستان و شاعران افغانی در مشهد را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

با توجه به حضور دهه شصت شعر انقلاب، تقریباً این شعر با حضور شاعران مهاجر در مشهد مقدس گره می‌خورد؛ آن جلسات سازمانی تبلیغات و حضور جناب محمدکاظم کاظمی که با هم یک گره خوردگی خاصی دارد و تا به امروز هم آن فضا وجود داشته است. اما از لحاظ زمانی اگر کمی دقیق‌تر بررسی کنیم، آن فضا به یک بالندگی بیشتری رسیده است. یعنی شعر مهاجرت که یک زمانی بیشترین مضامین و موضوعاتش مشکلات مهاجرت بود، وارد فضاهای جدیدتری نسبت به گذشته خودش شده است؛ با محوریت اساتیدی که در آن برهه صاحب حرف بوده‌اند و اشعار درخشانی داشته‌اند من جمله آقای کاظمی و مظفری و سایر دوستانشان.

– فکر می‌کنم جنابعالی فقط یک کتاب شعر به نام «از شاخه انجیر» منتشر کرده باشید؟

بله.

– این مجموعه را چه زمانی منتشر کردید؟

مجموعه اشعاری بوده است که به دو، سه سال پیش تا سال نود مربوط می‌شود که تقریباً آن سال آماده انتشار بود ولی فرصت انتشارش در سال نود و یک به دست آمد.

– انتشارات بدخشان، کتاب را چاپ کرده است؟ کجاست؟

ناشری افغانستانی است و به هر حال با همت و تلاش جناب آقای واعظی کارهای نشر این کتاب انجام شد و می‌شود گفت مرکز نشر در مشهد است.

– یعنی بدخشان انتشاراتی است که در افغانستان وجود دارد؟

ظاهراً شعبه‌ای شاید آن جا داشته باشد ولی مرکزش مشهد است و با محوریت آثار شاعران افغانستان و ادبا و دوستان چاپ می‌شود که من اشراف دقیقی روی انتشارات و اسامی کتاب‌ها ندارم ولی می‌دانم که چهره‌های فرهنگی فعالی با ایشان همکاری دارند.

– عنوان کتاب شما که «از شاخه انجیر» نام دارد من را یاد بیت زیبای محمد کاظم کاظمی می‌اندازد که می‌گوید؛

مریز آبروی سرازیر ما را

به ما باز ده نان و انجیر ما را

این دقت‌نظر شاعران افغانی به میوه انجیر، از کجا سرچشمه می‌گیرد؟

حقیقت مطلب این است که توجه به نمادهایی مثل «انجیر» تحت شرایط خاصی به وجود می‌آید ولی برای من از این نظر انجیر مورد توجه است که یک «میوه بهشتی» است.

– چند شاعر افغانی را نام می‌برم در مورد ایشان مطالبی بفرمایید؛

– محمدکاظم کاظمی؟

مرد متواضع و خاکی و بدون ادعا

– سید ابوطالب مظفری؟

مهربان، صمیمی و حلقه اتصال شاعران جوان

– سیدرضا محمدی؟

بدون مرز

– سیدضیاء قاسمی؟

مهربان

– سید ابوالفضل مبارز؟

با هم خیلی در مورد شعر صحبت کردیم و خیلی از جلسات را با هم شرکت کرده‌ایم و می‌شود گفت با هم حرف‌های مشترکی داشتیم. دوست دارم شعر را با جدیت بیشتری ادامه دهد.

– زکریا اخلاقی؟

شاعری که شعر ایشان و اخلاق ایشان، تجسم اخلاق است.

* ذائقه ادبی ما تغییر پیدا کرده و بیشتر به عشق‌های زمینی توجه می کنیم

– شما یک غزلی را در سوگ آیت‌الله بهجت سرودید که از عاطفه و عشق به ایشان سرشار است که این غزل را می‌خوانم؛

خبر از راه دور می‌آمد، خاطرات گذشته‌ام گم شد

عصر یکشنبه ناگهان قلبم، مسجد فاطمیه‌ی قم شد

آسمان با تمام چشمانش، در قنوت کسی معطل بود

بعد از آن انتظار طولانی، نوبت گریه‌های مردم شد

ضجه‌ی عاشقان سر در گم – الذین اذا اصابتهم –

صبر کردم اگر نمی‌گویم: زندگی تیره شد، توهم شد

کوچه در یک نگاه طوفانی، زیر تابوت غصه‌ای می‌رفت

چشم باران به چشم شهر افتاد، موجی از گریه در تلاطم شد

صبح روز سه‌شنبه ماتم را – رفتنت را – به چشم خود دیدم

این جهان بی‌تو خسته آن دنیا، با تو آماده‌ی تبسم شد …

خدمت آیت‌الله بهجت می‌رفتید؟ اگر نکته‌ای راجع به این غزل هست بفرمایید.

– چه سؤال خوبی کردید. ادبیات بعضی وقت‌ها خیلی بی‌رحم است. یعنی فرصت گفتن از این انسان‌های بزرگ، خیلی کم پیش می‌آید. لذا در ادبیات شاید از این جنبه‌های معنوی کمتر پیش بیاید. زیرا ذائقه ادبی ما امروز تغییر پیدا کرده است و بیشتر سعی کردند به عشق‌های زمینی توجه داشته باشند. بله، بنده توفیق داشتم و از دوران نوجوانی اسم این مرد بزرگ به گوشم خورده بود. من مشهد بودم و ایشان در قم ساکن بودند. ایشان تابستان‌ها برای زیارت حضرت امام رضا (ع) به مشهد مشرف می‌شدند و من با توجه به سن کمی که آن زمان‌ها داشتم، سعی می‌کردم در نماز و مجالس ایشان که در حسینیه الزهراء مشهد (چهارراه دانش برگزار می‌شد) شرکت کنم و بارها این توفیق را داشتم که از مشهد به قصد زیارت حضرت معصومه (س) به قم حرکت کنم. جمعه خودم را به مسجد فاطمیه می‌رساندم و جمعه عصر حرکت می‌کردم تا شنبه به مشهد برسم و این اتفاق در طول دوره تحصیلم در مقطع دبیرستان می‌افتاد. زمانی که قم بودم سعی می‌کردم در مهمان‌پذیری که ساکن هستم نزدیک مسجد فاطمیه باشد.

– مسجد فاطمیه گذرخان؟

بله، شما وقتی از داخل بازار حرکت می‌کنید، سمت راست آن کوچه‌ای به سمت مسجد می‌رود. آن جا یک مهمان‌پذیری است که گاهی اوقات من آن جا ساکن می‌شدم تا بتوانم فیض نماز جماعت آیت‌الله بهجت (ره) را درک کنم. این مرد بزرگ آن قدر معنویت و جاذبه داشت که باعث می‌شد یک نوجوان و یا جوانی مثل من از مشهد بیایم قم و بعد از زیارت خدمت ایشان برسم. لذا وقتی خبر رحلت حضرت آیت‌الله بهجت (ره) منتشر شد من یادم هست آن روز در جلسه‌ای بودم که داشتم صحبت می‌کردم و از طریق پیامک دوستان متوجه شدم. این غزل را در یک حال و هوایی سرودم که غم و اندوه زیادی داشتم و این شعر در آن زمان سروده شد.

* باید روح شاعر با عالم خارج اصطکاکی داشته باشد تا شعر بجوشد

– استنباطم این است که بیشتر غزل‌های شما با خاطره همراه است. یک غزل دیگری با مطلع؛ "رفتی از امشب به فردا با عشق محفل به محفل/ با درد طی شد مسیرت، یک عمر منزل به منزل"دارید که در پاسخ به مطروحه مقام معظم رهبری سرودید که ایشان می‌فرمایند؛

رندانه آخر ربودی جامی ز خمخانه‌ی دل

خونین چو برگ شقایق رنگین چو افسانه‌ی دل

– بله! درست است که این غزل در قالب مطروحه سروده شده است، ولی قطعاً اگر شعر سروده می‌شود باید یک اتفاقی بیفتد و روح شاعر با عالم خارج اصطکاکی داشته باشد تا شعر بجوشد. طبیعتاً من در این شعر به یاد «شهید درویش خراسانی» بودم که ایشان از شهیدان دزفول بود و این شعر این گونه شکل گرفت.

– یک غزلی هم با مطلع؛ "به نام عشق، به نام همیشه‌ی جاری/ به نام حضرت معبود، حضرت باری" دارید که بر پیشانی آن حک کردید: «به محمدحسین انصاری‌نژاد». حس می‌کنم این غزل اخوانیه‌ای است به جناب انصاری‌نژاد. راجع به این غزل هم اگر نکته‌ای است ذکر کنید؛

– واقعیتش این است در زمانه‌ای که همه آدم‌ها زندگی‌های ماشینی دارند، زندگی‌های ساختاری دارند و حتی من بیم این را دارم که زندگی به سمت ماشینی بودن برود، همه چیز تشریفاتی و اداری بشود، یعنی فضایی که امروز در پایتخت و برخی شهرها دارد دیده می‌شود من بیم این را دارم که کم کم دوستی‌ها هم اداری بشود! رفاقت‌ها تشریفاتی و ساختارمند بشود! ولی اتفاق خوبی که برای من افتاده این است که چند سال است با محمدحسین انصاری‌نژاد آشنا هستم و دوستی ما اصلاً دوستی تشریفاتی نیست، دوستی اداری نیست. هر زمان در طی بیست‌وچهار ساعت و هر وقت که دلم بخواهد به او زنگ می‌زنم و با هم صمیمی هستیم. البته ایشان بندرعباس ساکن هستند و من مشهد هستم، ولی این توفیق را داشتم که با ایشان مشهد بودیم و در کنگره‌های شعر هم با هم بودیم. ما آدم‌ها اگر کمی با خودمان صادق و رو در رو بشویم می‌فهمیم که دیگران را باید به خاطر خودشان دوست داشته باشیم نه به خاطر خودمان.

* قزوه می‌توانست در قضیه فتنه مثل خیلی‌های دیگری که صحبت نکردند ساکت باشد

– آقای مبارز! در جاهای مختلفی دیدم که به آقای علی رضا قزوه ارادتی نشان دادید و به شعر ایشان علاقه‌مندید. در مورد شعر ایشان و سرچشمه این دوستی و علاقه برایمان بگویید.

آقای دکتر علی‌رضا قزوه جزء مفاخر فرهنگی ماست. با توجه به ایجاد سایت «فارسی زبانان» که ایده ایشان و فکر دوستان ایشان جناب آقایان عبدالرحیم سعیدی راد و رضا اسماعیلی است، آقای قزوه برای من همیشه یادآور خاطرات خیلی خوبی بوده است. از دوره دبیرستان با توجه به اشعاری که در دوران جوانی از ایشان می‌خواندم مثل «مولا ویلا نداشت» او یک دنیای خاصی دارد. معمولاً یک ویژگی ایشان که در برخی صحبت‌ها به آن اشاره می‌شود همین است. یک روز که با آقای دکتر هادی منوری بودیم یک جمله خیلی جالبی در مورد جشنواره شعر فجر گفت (و می‌دانید که جشنواره شعر فجر از خراسان کلید خورد، یعنی اولین دوره‌اش در خراسان بود و بعد به این گستردگی در آمد) آقای منوری می‌گفت جشنواره شعر فجر مثل یک میدان مین می‌ماند که یک عده‌ای از آن ترد می‌شوند و یک عده‌ای مصدوم می‌شوند و … می‌گفت به هر حال وقتی کسی می‌خواهد یک جریانی را پایه‌ریزی کند، بالاخره باید مورد اصابت مین و تیر و رگبار و گلوله واقع شود و «علی‌رضا قزوه» در جریان شعر انقلاب و بعد از انقلاب و … خودش را فدای آرمان‌ها و ارزش‌هایی که به آنها اعتقاد دارد کرد. قزوه هر زمانی وارد قضایا می‌شود؛ مثلاً می‌بینید بعد از جریانات سال ۸۸ قزوه یک تنه وارد فضای شعر می‌شود و … به هر حال این یک سوی قضیه است و او می‌توانست مثل خیلی‌های دیگری که صحبت نکردند ساکت باشد، ولی به خاطر اعتقادات و ارزش‌هایی که به آنها معتقد بود حرف می‌زد. حتی برخی از شعرهایی که ما آن را شعر سپید می‌نامیم. ایشان می‌گفت: شما اصلاً به اینها «شعر سپید» بگویید یا «متن ادبی» بگویید یا «بیانیه» بگویید مهم نیست، ایشان از تمام ابزارها برای دفاع از خواسته‌ها و اعتقادات خودش استفاده می‌کند و به نظر من این کارها خیلی خوب و مطلوب است.

آقای قزوه یک ویژگی قابل توجه دیگری هم دارد و آن این است که در حوزه شعر آیینی جریان‌ساز بوده و حرف‌های جدیدی زده است، مخصوصاً در مورد کربلا خیلی نکات برجسته‌ای در کارهای ایشان دیده می‌‌شود و همچنین در مورد شخصیت‌هایی مثل «حضرت زهرا (س)» خوب پرداخته‌اند.

– آقای مبارز! الان کجا تشریف دارید و به چه کاری مشغول هستید؟

بنده الان در حومه دزفول (شهرک حمزه) برای تبلیغ در ایام ماه مبارک رمضان آمده‌ام.

– پس برای تبلیغ هم به مکان‌های مختلف و شهرهایی غیر از مشهد هم تشریف می‌برید.

بنده این توفیق را دارم و می‌شود گفت اولین وظیفه‌ای که برای خودم قرار دادم تبلیغ است. خود نفس تبلیغ و رفتن به شهرهای متفاوت این خوبی را هم دارد که ما با شاعران شهرهای دیگر ارتباط پیدا می‌کنیم. در دزفول من دوستان شاعر خیلی خوبی را دیدم و با ایشان مأنوس بودم؛ جناب آقای غلامرضا کاج، جناب آقای میثم خالدیان و همچنین در شوش دانیال جناب آقای رضا کرمی و مرتضی حیدری آل کثیر. من این دوستان عزیزم را می‌بینم و با ایشان مأنوس هستم و خیلی از این آشنایی‌ها خوشحالم. جاهای دیگر هم می‌روم اوضاع به همین منوال است.

* استفاده از شعر در منبر تاثیر بالایی دارد

– در منبرهای خودتان چقدر از شعر بهره می‌برید؟

تا جایی که ممکن باشد سعی می‌کنم از شعر استفاده کنم، مخصوصاً این که گاهی وقت ها یک بیت شعر تأثیرش زیادتر است و خیلی برد دارد. البته این به آن معنا نیست که خطابه و منبر کارایی ندارد ولی واقعاً خیلی وقت‌ها یک بیت شعر به شدت روی مخاطب تأثیر می‌گذارد. من یادم نمی‌رود جناب حجت‌الاسلام صفری زرافشان را؛ ایشان یک بیت شعر برای ما از «مرحوم سرباز» خواندند. آن یک بیت شعر شاید نزدیک یکی، دو ماه من را درگیر خودش کرده بود. بیت را ببینید:

«ما را اگر سلامتی نفس آرزوست

باید تمام عمر به پرهیز بگذرد»

یک روح در وجود شعر است. وقتی «حاج‌ آقا صفری زرافشان» این یک بیت را برای من دانش‌آموز دبیرستانی خواند -در حالی که ده سال از آن زمان‌ها دارد می‌گذرد- هنوز در ذهنم هست و جالب است «شعر حافظ» خیلی در بحث‌ تبلیغ به کارمان می‌آید و جالب‌تر این است که من از «جناب غلامرضا شکوهی» هم شعر خوانده‌ام، در جلساتی که داشتم از دوستم آقای «جواد اسلامی» شعری که برای امام رضا (ع) سروده است خوانده‌ام؛

«من طبیبی سراغ دارم که پول دارو دوا نمی‌خواهد

در ازای شفا از این مردم، جز دلی مبتلا نمی‌خواهد»

این شعرها را می‌خوانم و از این ابیات نورانی و شورانگیز استفاده می‌کنم، مثلاً این شعر دل‌انگیز از «غلامرضا شکوهی» را هم زیاد می‌خوانم؛

«به درگهت چو غبار اوفتاده می‌آیم

اراده نیست مرا بی‌اراده می‌آیم

چنان که شیفته‌ی آن جمال زیبایم

به روی دست، دلم را نهاده می‌آیم»

یا شعری را که ایشان برای حضرت زهرا (س) سروده است؛

«گهواره نیست کودکی ات را فلک که هست

فرمانبر تو نیست، سما تا سمک که هست

وقتی به خواب می‌روی ای کوثر کثیر!

لالایی خدیجه نباشد، ملک که هست»

و امثال اینها و فکر می‌کنم مبلغین، سخنوران، اساتید دانشگاه‌، این عزیزان می‌توانند نقش تأثیرگذاری در بالا بردن فرهنگ ادبیات و شعر در میان مردم داشته باشند و این اشعار را بین مردم منتشر کنند تا این که اتفاق خوبی بیفتد و ذائقه مردم از این نوعی که هست تغییر پیدا کند. من خیلی متأثر می‌شوم گاهی اوقات یک شعر آیینی که از لحاظ وزنی دچار اشکال است، این طرف و آن طرف «پیامک» می‌شود و گاهی اوقات در سطح وسیع منتشر می‌شود.مذ

 

مرجع / فارس