صحبت هاي حجت الاسلام سيد محمدرضا شفيعي؛

برگی از زندگی شهید سید مرتضـی شفیعی

راننده اتوبوس براي نماز حاضر به توقف نمي شد و هرچقدر سيد مرتضي و بعضي ديگر به او تذكر مي دادند توجه نمي كرد.بالاخره به دليل اصراري كه صورت گرفت در مكان نامناسبي كه وضوخانه و ..

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام به روح بلند امام و شهیدان گرانقدر انقلاب اسلامی و دفاع مقدس؛ در حد امکان مطالبی را در مورد شهید والا مقام سید مرتضی شفیعی به عرض میرسانم. مهمترین چیزی که در این مجال به آن خواهیم پرداخت وجود ابعاد گوناگون و چه بسا متضاد در شخصیت ایشان است.قبل از رسیدن به این مطلب به برخی از خصوصیات آقا مرتضی اشاره ای میکنم.

از مهمترین برجستگی های او هوش و دانش فوق العاده ای بود که در وجودش دیده می شد.برای ورود به دبیرستان رشته فرهنگ و ادب را به دلیل علاقه وافر به ادبیات انتخاب کرد و برخلاف دانش آموزانی که به دلیل ضعف در دروس تجربی و ریاضی از روی ناچاری این رشته را انتخاب می کردند، او با عشق و آگاهی به دروس علوم انسانی توجه داشت. در دوره دبیرستان یک دبیر ادبیات بسیار خوب و جدی داشتیم به نام آقای ترحمی که سال ها قبل هم دبیر سید مرتضی بود.ایشان به من می گفت: "برادرت دانش آموز بسیار خوبی بود" و از معلومات و علاقه سید مرتضی به ادبیات فارسی با حالت اعجاب و تحسین یاد می کرد.

بعد از ادبیات فارسی نوبت به ادبیات عربی می رسد.در ادبیات عربی هم ایشان قوی و مسلط بود و دروس ادبیات را در حوزه خوب و عمیق خوانده بود.در زمینه عرفان، شعر، تاریخ و اینگونه مباحث هم مطالعات و آگاهی خوبی داشت، این از نوشته ها و حاشیه هایی که بر کتب درسی و غیر درسی ایشان دیده می شد کاملا مشخص بود.

عادت خوب ایشان که یک الگوی مثبت برای جوانان و نوجوانان ما محسوب می شود علاقه بسیار به مطالعه کتاب به صورت عمیق و دقیق بود و بعد از مطالعه هم مطالب و نکات مهم هر کتاب را یادداشت می کرد و اگر به آن نقدی داشت متذکر می شد. در سایر علوم حوزوی مانند منطق و فقه و اصول هم هرجا وارد می شد با استعداد و ذهن قوی و مطالعه ی گسترده ای که داشت خود را نشان می داد و به دلیل همین خصوصیات و نبوغ سرشارش بود که بعضی از اساتید ایشان در حوزه علمیه قم، حضور در حوزه را برای او از رفتن به جبهه لازم تر می دانستند. (برخلاف ترجیح خودش)

خصوصیت دیگر ایشان معلومات عمومی گسترده اش بود. به یاد دارم که چند بار دایره المعارف خرید و نکات و معلومات آن را با حافظه قوی که داشت به خاطر می سپرد و در بعضی از صحبت هایی که مطرح می شد به مناسبت در این زمینه هم تبحر خود را نشان می داد.با پشتوانه این معلومات قوی جدول های سخت و مشکل را حل می کرد و حتی به طرح جدول می پرداخت و در مجالس و گفت و گوهای گوناگون هیچ وقت از نظر معلومات کم نمی آورد. به یاد دارم شبی در برنامه راه شب رادیو که معمولا از ساعت ۱۱ تا ۱۲ شب پخش می شد در یک مسابقه رادیویی پیرامون معلومات عمومی شرکت کرده بود. در این مسابقه که از رادیو سراسری پخش می شد از سراسر کشور افراد شرکت می کردند و فقط به تعداد محدودی از برندگان جایزه تعلق می گرفت. شب بعد به اتفاق سید مرتضی و عموی آخرمان ،سید هبه الله، این برنامه را می شنیدیم. به سید مرتضی گفتیم با این همه شرکت کننده، شما چه امیدی برای برنده شدن داری؟ همان وقت در رادیو اعلام شد که برنده مسابقه دیشب ما آقای سید مرتضی شفیعی از اهواز هستند.همان طور که قبلا هم گفتم به دلیل مطالعات گسترده و همه جانبه ای که داشت، این معلومات تنوع داشت و واقعا تحسین برانگیز بود.

نکته ای که باید تذکر دهم این است که ایشان با وجود نبوغ و استعداد والایی که داشت هیچگاه به استعداد و معلومات خود مغرور نمی شد و اکتفا به آنچه می دانست نمی کرد، بلکه همیشه در حال مطالعه بود و کمتر وقتی بود که مشغول خواندن یا نوشتن نباشد. نکاتی را که در هنگام مطالعه کتب به ذهنش می رسید در حاشیه کتاب ها یا برگه های جداگانه می نوشت.

بعد از ذکر این موارد شاید تصور شود که این شخص با این خصوصیات طبیعتا باید گوشه گیر و منزوی باشد. اما به عکس ،روابط اجتماعی و اخلاق معاشرت فوق العاده ای داشت به جرات می توان گفت کسی نبود که با ایشان نشست و برخاستی داشته باشد و مجذوب رفتار و معاشرت او نشود، مثلا به دلیل سفرهای زیادی که به قم، مشهد و یا دیگر شهرها می رفت با همسفران خود صمیمی می شد و اخلاق و رفتارش در آنها تاثیر می گذاشت.

به طور مثال در حدود سال های ۶۳ تا ۶۵ ، ایشان برای تحصیل علوم دینی به قم مشرف شده بود، در اواخر حضورشان در قم پدر بزرگ و مادر بزرگ (مادری) ما هم برای زندگی به قم رفته بودند. سید مرتضی مرتب به منزل آن ها می رفت و حتی اگر دقایقی هم وقت پیدا می شد این صله رحم را ترک نمی کرد و این باعث تشدید انس و علاقه میان آن ها شده بود (و همین انس و علاقه شدید هم در دوران مفقود بودن ایشان به خصوص مرحوم آقای نوری پدر بزرگمان را بسیار بی تاب و دلتنگ کرده بود.)

و یا نزد مرحوم آقای مجاب که روحانی بزرگواری بود که نسبت فامیلی هم با ما داشت ( و روشندل بود) وبه سخنرانی و منبر می پرداخت ، می رفت و ساعت ها برای ایشان کتاب می خواند و آقای مجاب که حافظه قوی داشت مطالب را به خاطر می سپرد و در منبرها استفاده می کرد. شما روحیه دو طرف را ببینید یک نوجوان در سن ۱۶-۱۷ سالگی و پیرمردی مانند آقای مجاب چگونه با هم مانوس شده بودند. این نشان دهنده یک خصوصیت مثبت در شهید بزرگوار هم هست و آن تواضع و فروتنی ایشان و صبر و حوصله مثال زدنی او بود.یعنی اینکه امتیازات دنیوی که امروز برای بسیاری افراد اهمیت دارد مانند نبوغ و استعداد علمی، رتبه بالای کنکور، ممتاز بودن در حوزه علمیه و … او را از اخلاق فاضله باز نداشته بود.به جرات می گویم شما هیچ کس را نمی یابید که از اخلاق و رفتار سید مرتضی گله و شکایت و احساس بدی داشته باشد (با وجود روابط متنوع و گسترده ای که با افراد مختلف داشت.)

یکی دیگر از خصوصیات قابل ذکر ایشان این بود که تا جایی که می توانست به دیگران کمک می رساند و می خواست مشکل گشا باشد.یک مثال در این زمینه عرض کنم. سال های اول که آقای نبوی –شوهر عمه ی ما- و خانواده شان در کیانپارس ساکن شده بودند در خیابان محل سکونت آن ها درخت تنومندی وجود داشت که شاخه هایش به سمت پایین خم شده بود و برای رهگذران و همسایه ها ایجاد مزاحمت کرده بود. تا مدتی هم اقدامی از طرف کسی برای حل مشکل انجام نشد.در یک روز جمعه که به آن جا رفته بودیم ایشان اره ای را از منزل یکی از همسایگان تهیه کرد و شاخه های اضافه ی درخت را برید و مشکل را حل کرد و باعث خوشحالی همسایه ها شد.

در کنار همه این موارد خوش اخلاقی و گشاده رویی سید مرتضی مزید برعلت بود که همه شیفته و مجذوبش باشند. البته توجه شود که خوش صحبتی و معاشرت ایشان هیچگاه منجبر به غیبت، تمسخر و اهانت به کسی نمی شد و این درسی برای ماست که بدانیم می توان در اجتماع با افراد مختلف معاشرت و رابطه داشت بدون خروج از مسیر اخلاق و شرع.

مطلب دیگری که از ایشان به یاد دارم تقید به آداب دینی است. ملتزم به دعا و مستحبات بود.همیشه با خود کتاب ضیاء الصالحین (که از کتب ادعیه است) را علاوه بر قران حمل می کرد و از کوچکترین فرصتی برای قرائت دعا و قرآن غفلت نداشت. بسیار هم اهل زیارت بود و مکرر به زیارت مراقد امام هشتم و حضرت معصومه سلام الله علیهما در مشهد و قم مشرف می شد.خاطره ای از یکی از سفرهای مشهد که با ایشان داشتیم را عرض کنم:

در این سفر به اتفاق والده، سید مرتضی و همشیره با اتوبوس عازم مشهد بودیم.راننده اتوبوس برای نماز حاضر به توقف نمی شد و هرچقدر سید مرتضی و بعضی دیگر به او تذکر می دادند توجه نمی کرد.بالاخره به دلیل اصراری که صورت گرفت در مکان نامناسبی که وضوخانه و سرویس بهداشتی و حتی لوله آبی وجود نداشت توقف کرد. سید مرتضی و بعضی از مسافران برای نماز پیاده شدند.کمک راننده با حالتی تحقیرآمیز آفتابه آبی را آورد تا ایشان وضو بگیرد. اما او نپذیرفت و گفت آبی را که با منت داده شود نمی گیرم و نماز خود را با تیمم خواند. این در احکام فقهی هم هست که اگر انسان برای به دست آوردن آب تحقیر و متحمل منت شود، می تواند به جای وضو با تیمم نماز بخواند. بعد از نماز خواستیم حرکت کنیم اما اتوبوس روشن نمی شد. صدای راننده اتوبوس و بعضی دیگر درآمد که اگر شما اصرار نمی کردید که نماز بخوانید اینطور نمی شد.بالاخره مسافران پیاده شدند و با قدری هل دادن اتوبوس، یاعلی گویان توانستند اتوبوس را راه بیندازند.سید مرتضی می گفت اینها به نماز واجب توجه نمی کنند آن وقت به ذکر یاعلی چسبیده اند تا اتوبوس روشن شود!

این خاطره و امثال آن،تقید شهید عزیزمان به نماز را که یک تقید ویژه در بین همه شهدای بزرگوارمان بوده، نشان می دهد.

از مسائل بسیار مهم نزد ایشان، اجتناب از غیبت بود و من خود شاهد بودم که اگر اسم از کسی آورده می شد و شبهه ای از غیبت در این نام وجود داشت،ایشان برخورد و استنکار می کرد.شجاعت و نترسی هم از ویژگی هایی بود که از او در مجموع حرکات و رفتارهایش در زندگی دیده می شد و البته این در عین حالت عرفان و معنویت و عبادتی بود که داشت و یک تلفیق زیبا را ایجاد کرده بود.

به آنچه که گفتیم به طور اختصار استفاده بهینه از وقت، وجود نظم و برنامه در زندگی، پشتکار و تلاش علمی و عبادی، بی توجهی به شهرت و معروفیت خانواده و دیگر مظاهر دنیوی را می توان افزود. البته این ها گوشه ای از مطالب قابل گفتن در مورد ایشان است و گرنه خاطرات بسیار دیگری هم هست که یا به مرور زمان فراموش شده و یا خودم شخصا در هنگام وقوع آن ها حاضر نبوده ام.

                                

نتیجه مهمی که از جمع بندی مطالب گفته شده به دست می آید وقوع صفات و حالات متضاد مثبت در شخصی با فاصله سنی ۱۶ تا ۱۹ سال است.اجتماع این خصوصیات و ابعاد متفاوت انسان را به یاد خطبه ۱۹۳ نهج البلاغه می اندازد که امیرالمومنین (ع) حالات گوناگون اهل تقوی را بیان فرموده اند و حقیقتا انسان تعجب می کند که چگونه این خصال متضاد در وجود اهل تقوی یک جا جمع می شود. شهید سید مرتضی شفیعی و دیگر شهدای دفاع مقدس که در سنین جوانی مجموعه ی این خصوصیات را در خود پرورانده بودند،کلام امیرالمومنین (ع) را در عمل محقق ساخته و برای دیگران به عین الیقین رساندند.

در این زمینه لطف الهی و مجاهدت و تلاش فوق العاده سید مرتضی که با آگاهی از دستورات و معارف دینی و التزام به آن ها و خودسازی در این مسیر نورانی قدم نهاد عامل اصلی این توفیقات به شمار می آید که قرآن می فرماید "الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین" و البته دو عامل دیگر هم در این زمینه تاثیرگذار و قابل ذکر است که یکی رشد یافتن در خانواده ای اهل علم و تدین و اجتهاد و روحانیت بود و دیگری نبوغ ذاتی و استعداد شگرفی که  به شکل خداداد در وجودش نهفته بود.

مطلب غیرقابل انکار در زندگی ایشان ولایتمداری اوست.در واقع تبعیت از امام بزرگوار که سید مرتضی در وصیت نامه خود او را واسطه فیض الهی خوانده است و گوش جان فرا دادن به فرمان امام،مسیر زندگی ایشان را تعیین کرد.عشق مخلصانه و در عین حال مبتنی بر مطالعه و معرفت که ایشان به امام یافته بود، سید مرتضی را (به تعبیر امام) از مسجد و مدرسه بیزار کرد. او، امام را نه فقط مرجع تقلید خویش بلکه پیر مراد و ولی خود می دانست.

همین باعث شد آن گاه که امام حضور در جبهه ها را بر همه چیز مقدم بداند، او دیگر سر ازپا نشناسد.همه ی توصیه های اساتید و علما که به او حضور در حوزه و ادامه تحصیل و نیل به مدارج والای اجتهاد و فقاهت را پیشنهاد می کردند برای او احساس آرامش و اطمینان به ادای تکلیف ایجاد نکرد. پاسخ نامه ای که به امام نوشت و از شخص ایشان تعیین تکلیف خود را خواست، حضور در میادین دفاع بود. اینجا بود که ولایتمداری شهید عزیزمان مرحله جدیدی در زندگی او ایجاد کرد و آن ورود به صحنه دفاع مقدس بود. هر چند درس و علم و مطالعه هیچگاه از زندگی او حذف نشد اما دیگر حق تقدم با جهاد و جبهه بود.

ایشان به عضویت گردان جعفر طیار از لشکر حضرت ولی عصر (عج) در آمد و بدون اظهار و اعلان، در جبهه حضور می یافت و آنقدر استتار می کرد که حضورش در خط مقدم جبهه یا سفر به یکی از شهرهای زیارتی و غیر آن، چه بسا برای ما هم قابل تشخیص نبود.اهل تعریف کردن و اظهار مطالب از جبهه و عملیات نبود،مگر آنچه همرزمانش گفتند و یا چیزهایی که قابل کتمان نبود مانند مجروح شدن درعملیات والفجر هشت.

این عملیات اولین عملیات رسمی بود که آقا مرتضی در آن حضور داشت (در بهمن ماه سال ۶۴) و ظاهرا ایشان از حدود دو سال قبل از آن هم به طور مقطعی در جبهه ها حضور می یافت. به دلیل مجروحیت در ابتدای عملیات آزاد سازی فاو،نتوانست در ادامه عملیات حضور یابد. اما شهادت تعدادی از دوستان و همرزمانش در جریان این عملیات مانند شهید مجید غزیعلی، شهید شالباف، شهید بابازادگان و دیگران بر روحیه او تاثیر عمیقی گذاشت و حال و هوای عجیبی را بر او حاکم کرد. بعد از بهبود تدریجی  از مجروحیت و حضور مجدد در جبهه ها از تابستان ۶۵ به بعد ایشان را کمتر می دیدیم. وقتی هم جبهه نبود برای امور تحصیلی و زیارت به قم می رفت و یا به دوستان رزمنده اش در دیگر شهرها سر می زد.

در طول این سال های اخیر حضورش در مراسم سوگواری و عزاداری حسینی به خصوص جلسه مخلصانه ای که در دهه ی اول محرم در آخر شب و در محل مسجد جزایری با حضور حاج صادق آهنگران برگزار می شد ( و هنوز هم ادامه دارد) حال و هوای او را متحول می کرد و تقید به حضور در این مراسم داشت به خصوص که جمع حاضر در این برنامه هم نوعا رزمندگان و جوانان انقلابی بودند که دوست و همرزم سید مرتضی محسوب می شدند.

سر انجام در صبح ۲۴ آذر ماه سال ۶۵ آخرین دیدار با ایشان و خانواده انجام شد. من میخواستم به دبیرستان بروم و مقصد ایشان هم (که البته در آن وقت برای من معلوم نبود) منطقه عملیاتی بود. در واقع ایشان به سوی شهادت آن هم در عملیات  کربلای ۴ می رفت. (خبری در راه بود و ما بی خبر)

ظهر روز پنجشنبه ۴ دی ماه که از دبیرستان به طرف منزل بر می گشتم، در بین راه صدای مارش جنگی که در هنگام عملیات رزمندگان اسلام از رادیو پخش می شد به گوش می رسید. برخلاف عملیات های موفق که تا روزها با شور و حماسه فضای کشور را با اخبار پیروز رزمندگان تحت تاثیر قرار می دادند، این بار قضیه خیلی زود جمع شد و حتی بعداز ظهر همان روز اول دیگر خبری از مارش های حماسی رادیو نبود. به تدریج از دوستان و برادران مسجد و رزمندگانی که می شناختیم خبرهایی می رسید که عملیات لو رفته و موفق نبوده است.

می گفتند بسیاری از رزمندگان لشکر ولی عصر برنگشته اند و وضعیت عادی نیست. در مورد سید مرتضی هم اخبار متناقضی به گوش می رسید. از شهادت و مجروحیت و اسارت و حتی برگشت ایشان به اهواز هم خبرهایی داشتیم.بازار شایعات و اخبار تایید نشده زیاد شده بود. سه-چهار روز بعد از عملیات، وقتی که معلوم شد قطعا سید مرتضی از جبهه برنگشته، رفت و آمدها به منزل ما شروع شد. بعضی برای کسب خبر می آمدندو، بعضی هم برای دلداری دادن.

والده بیحال شده بود و اقوام برای تسلی ایشان آمده بودند، دیگر معلوم بود که حالتی غیراز شهادت و یا اسارت برای سید مرتضی نیست. از طرفی مصاحبه هایی که رادیو عراق با اسرای ایرانی می کرد پیگیری می شد تا معلوم شود سید مرتضی اسیر است یا خیر و از طرف دیگر پیگیری هایی از طریق هلال احمر و بنیاد شهید و دیگر ارگانهای مربوطه صورت می گرفت و به خصوص در این زمینه اخوی بسیار عزیزمان حاج آقا سید محسن (حفظه الله )قضیه را دنبال می کردند.اما خبر مستندی به دست نیامد و ما به تدریج با مفقود بودن آقا مرتضی کنار آمدیم. در این مدت هرگاه تشییع جنازه شهدای جنگ تحمیلی صورت می گرفت و پس از جنگ هرگاه خبر تشییع شهدای گمنام و مفقود اعلام می شد حال و هوای والده که بسیار با سید مرتضی پیوند عاطفی داشت عوض می شد (و گذر زمان هیچ تاثیری در این پیوند مستحکم نداشت. حال و هوایی که مادران شهدای مفقوالاثر دارند هیچگاه قابل درک و وصف نیست.) به علاوه این که اتفاقات و مناسباتی مانند رحلت امام و سالگرد آن، سالگرد ولادت سید مرتضی، سالگرد عملیات کربلای ۴ و امثال آن ها هم به شدت والده را در فضای اندوه و دلتنگی شدید قرار می داد و قلب او را می فشرد.

سال ها به این شکل سپری می شد تا این که در اواخر اردیبهشت ۱۳۸۰ خبر رسید که عده ای از شهدا را که جنازه های مطهرشان در تفحص یافت شده آورده اند. طبق نشانه ها سید مرتضی هم در بین آن ها بود.خبر که به حاج خانم والده رسید، ایشان بد حال شدند و کار به بیمارستان و آمدن پزشک به منزل کشیده شد. مرحوم دکتر اصفهانی که پزشکی متدین و مجرب بود به منزل می آمد و هم والده را دلداری می داد و هم از نظر پزشکی به ایشان رسیدگی می کرد.( خدا ایشان را رحمت کند از پزشکانی بود که در عین تخصص، با ایمان و روحیه بخشی خود واقعا وجودش آرام بخش بود.)

گرچه این ایام بسیار سخت گذشت،اما به هرحال بازگشت پیکر مطهر بhttp://oruj.ir/admin/addcontent.phpه تدریج ایجاد آرامش کرد.( هرچند بعد از ۱۵ سال عملا جز پلاک و برخی نشانه ها چیزی از پیکرهای پاک شهدا باقی نمانده بود) و سرانجام در روز چهارم خرداد ۱۳۸۰ مراسم تدفین شهید بزرگوار در بقعه علی بن مهزیار اهوازی صورت گرفت. در پایان ضمن تشکر از این که فرصتی برای بیان این خاطرات ایجاد شد یادآور می شوم که همه ی شهدای انقلاب و دفاع مقدس تربیت شدگان بزرگمرد عالم اسلام و انسانیت یعنی حضرت امام رضوان الله علیه بودند که از او به عنوان ولی امر خود تبعیت کردند و مخلصانه راه جهاد و شهادت را پیمودند و نشان دادند که اطاعت از ولایت امر ضامن سعادت و عزت دنیا و آخرت همگان است و این یک درس بزرگ برای همه ماست.

هم چنین همه تلاشهای صادقانه برای احیای فرهنگ مقدس جهاد و شهادت  (از جمله ثبت این خاطرات مختصر) را ارج می نهیم.

والسلام علیکم و رحمه الله

 

 

 

 

مرجع/ مسـتان ذوالجـلال