درباره­ ی تجربه نگاری و تجربه­ ی یک مشق معمولی

مجتبی نامخواه در طیقه سوم نوشت: تجربه­ نگاری در فعالیت­های اجتماعی، از مهم­ترین زمینه­ ها برای شکل دادن یک محاسبه­ ی اجتماعی و تشکیلاتی است. اگر در هر تشکل انبوهی از خاطره­ نگاری­ ها، تک نگاری و اسناد و تصاویر با این نگاه آرشیو شود، بعدها منبع بی بدیلی خواهد بود، هم برای ارزیابی خودِ […]

مجتبی نامخواه در طیقه سوم نوشت:

تجربه­ نگاری در فعالیت­های اجتماعی، از مهم­ترین زمینه­ ها برای شکل دادن یک محاسبه­ ی اجتماعی و تشکیلاتی است.

اگر در هر تشکل انبوهی از خاطره­ نگاری­ ها، تک نگاری و اسناد و تصاویر با این نگاه آرشیو شود، بعدها منبع بی بدیلی خواهد بود، هم برای ارزیابی خودِ تشکیلاتی و اجتماعی­ مان و هم برای ارزیابی روند حرکت مجموعه؛

این خاطرات این ویژگی را خواهند داشت که تصویر کاملی از ایده­ ها، تجربه­ ها و شکست­ های هر مجموعه به دست می­ دهد، که البته با آرشیو بیلان کارها متفاوت است؛ هم از نظر محتوا و هم از منظر کارکرد.

عزیزی گفته بود رزمنده­ای که خاطرات جنگ خود را نمی نویسد، جهادش را ناتمام رها کرده است. به نظرم این قاعده برای بچه­ های فعال در جبه ه­ی فرهنگی هم صادق است. آنچه امروز برای ما روزمره است، منبعی برای ارزیابی­ های فردا و همچنین دست­مایه­ ی خوبی برای نظریه پردازی و تدوین الگوهاست. حداقل برای فهم این­که بچه­ های کف حزب الله چگونه می­ اندیشیدند و چگونه عمل می­ کردند.

تاریخی که با آمد و شد پادشاهان و سلسله­ ها، یا با ابزار و تکنولوژی­ ها (از مفرغ تا ماشین چاپ) ورق می­ خورد، تاریخ روبا و روبنای تاریخ است. لایه زیر بنای تاریخ در روابط فرهنگی و اجتماعی جمهور مردم رقم می­ خورد.

برای این­کار لازم نیست فرد یا تجربه­ اش «موفق» باشد؛ حتی لازم نیست «خاص» یا «اولین» هم باشد. معیارها در تجربه نگاری، تفاوت دارد با معیارهای خبرنویسی یا تهیه گزارش و برجسته­ سازی رسانه­ ای و غیره؛

….

درباره مشق انقلابی بودن

این متن می­ توانست خیلی بیشتر از اینها ادامه پیدا کند، که در آینده ادامه هم پیدا خواهد کرد؛ انشاءالله.

اما عجالتا برای این که  فقط حرف نزده باشم، بخشی تجربه­ نگاری معمولی خودم را از یک­سری فعالیت­ ها در شهرستان اهواز، به اشتراک می­ گذارم، تا چه پیش آید.

بخش اول مطلبی است که به درخواست دوستان برای انتشار در مجله­ ی حلقه وصل – که در زمینه­ و برای فعالان تشکل­ های انقلابی منتشر می­ شود  و بخش ثابتی هم برای تجربه­ ها دارد- نوشته شده و در شماره­ ی فروردین و اردیبهشت ۹۲، با عنوان «حزب اللهی بودن ارثی نیست» منتشر شده است. میان تیتر­ها کار خود حلقه­ وصل است و من همان متن را در اینجا با اندکی ویرایش بازنشر می­ کنم.  

مشق انقلابی بودن

سخن گفتن از «رسانه بیداری»، بیشتر سخن از یک ظرفیتِ بالقوه و آینده است، تا یک وضعیت ایده­ آلِ موجود. رسانه بیداری اگر به وضع موجود و کارها و مسیرش کنونی اش باشد، چندان نمی تواند موضوع یک نوشته باشد. اما از آن جا که فقط یک ظرفیت برای تکامل است، بررسی این ظرفیت و ریشه های آن اهمیت دارد. «رسانه بیداری» هم یک حلقه ی کوچک از زنجیره مراکز فرهنگی بچه های انقلاب اسلامی است. چیزی که هست و نوشتن درباره­اش مهم است، تجربه ای است که داشته­ ایم و کارهای انبوهی است که می خواهیم انجام دهیم. شاید این نوشتن و نوشته حلقه ای شود برای وصل و به هم پیوستن ظرفیت هایی که به انقلابی شدن­ مان کمک کند.
                                                     

صحیفه امام(ره)، کتاب درسی شد

کار از آموزش شروع شد. برنامه ی آموزشی که بعد از یک دوره فعالیت پر تنش سیاسی اجتماعی، برای ما طلیعه یک دوران جدید بود. صحیفه امام(ره) متن اصلی برنامه آموزشی ما بود. دیدگاه­های آقا، اندیشه­ های اجتماعی شهید مطهری و نهج البلاغه از دیگر بخش های این برنامه ی آموزشی بود. درباره­ ی دیدگاه­ های رهبری تلاش مان این بود که فقط در مسائل سیاسی به دیدگاه های ایشان مراجعه نکنیم و با کلیت گفتمان رهبری،  مبنای فکری خود را باز سازی کنیم. مثلا دیدگاه های ایشان درباره نهج البلاغه وسیره­ی معصومین برای ما همان قدر مهم بود که صحبت های ایشان درباب تهاجم فرهنگی. در حلقه نهج البلاغه خوانی هم همه ی تلاش مان این بود که از نوع نگاه خاصی که در روند انقلاب اسلامی به نهج البلاغه شد و نوعی بازگشت معرفتی به متون مهم اسلام صورت گرفت، بهره ببریم. مشخصا از تجربه ی شهید علم الهدی در این باره استفاده­ ی زیادی کردیم.

ایده پردازی فرهنگی از اندیشه امام(ره) و آقا

این برنامه ی آموزشی کم­کم اعضا را به یک سری خروجی های عملی می رساند. متأسفانه این برنامه چندان تداوم نداشت، اما باعث شد تا هویت خودمان را نسبت به انقلاب اسلامی بازسازی کنیم و «چه باید کرد»ها بر اساس این هویت جدید تدوین کنیم. با این نگاه کارهای معمول محافل حزب اللهی را بازخوانی کردیم. مثلا اگر برگزاری یادواره شهدا مطرح بود، ادبیات امام درباره دفاع مقدس و شهدا را  بازخوانی می­کردیم تا  مشخصات نگاه خمینیستی به دفاع مقدس را استخراج کنیم. یعنی در جلسات برنامه­ریزی برگزاری یادواره، جملات امام امت را از روی صحیفه می خواندیم. این کار، هم یک دیدگاه انتقادی در ارتباط با یادواره های موجود دفاع مقدس به ما می داد و هم یک سری ایده ی کلی در ارتباط با یک کار جدید. مثلا از خودمان می پرسیدیم این همه یادواره ی دفاع مقدس نگاه جهانی امام به جنگ دارند چه نسبتی دارد؟ خروجی این روند مثلا می شد یادمان هم بستگی شهدای مقاومت ایران و فلسطین. ارتباط می گرفتیم و تلاش می­کردیم مبارزان فلسطینی بیایند و خودشان همین حرف ها را بزنند. به طور کل دیدگاه های امام یک زمینه ی نگاه جهانی را در ما به وجود آورده بود. فکر می کردیم ما مسئول تغییر همه جهان هستیم! این بود که در ماجرای یمن یا جنگ غزه، یا جنگ سی و سه روزه نمی توانستیم بی تفاوت باشیم. همه کارهامان هم با امکانات و بودجه یک مسجد و پایگاه بسیج انجام می­­شد، که هزینه ی سنگینی بود. برای خیلی از کسانی که در این روند آموزشی و مطالعاتی نبودند، این سؤال به صورت جدی مطرح بود که چرا یک پایگاه بسیج یا یک مسجد در یک منطقه ی نسبتا محروم باید سالی چند برنامه درباره ی مسائل جهان اسلام داشته باشد؟ آن موقع ما به ذهن ما نمی آمد طور دیگری عمل کنیم و این کمی مشکل ایجاد می کرد.

خودسازی با رمان خوانی

یکی از مهم­ترین منابع مطالعاتی و فکری مان شعر  و ادبیات انقلاب اسلامی بود. این فکر  به طور جدی در ما وجود داشت که حزب اللهی بودن، ارثی یا تقلیدی نیست. باید برای این کار نوعی خودسازی داشته باشیم. این خودسازی هم فقط مطالعه­ی فکری نیست، هر چند مطالعه ناب و صحیفه خوانی باشد. انسان انقلابی علاوه بر فکر انقلابی، حس انقلابی هم می­خواهد. ادبیات و شعر انقلاب را کانون بازتولید این شور انقلابی می­دانستیم. و از این زاویه هم کارهایی در این حوزه داشتیم و مسائل و آثار این حوزه برایمان مسئله بود.

رسانه را دریاب! رسانه را!

فقدان رسانه یک مشکله­ی ذاتی در ما بود. همه دوست داشتیم فقط «کار» انجام دهیم و حاضر نبودیم انرژی­مان را برای رسانه ای شدن کارها «تلف» کنیم!  البته این نگاه به تدریج عوض شد ولی از ان­جا که کسی در رسانه ها به ما بفرما نمی­زد، خودمان دست به کار شدیم. هر کدام از بچه­ها که می توانست یک وبلاگ را انداخت. کم­کم فعالان وبلاگ نویس دیگری را هم در اهواز پیدا کردیم. طرح یک پاتوق برای وبلاگ نویسان انقلابی اهواز پی ریزی شد.

 

باخوانی هویت و جایگاه خود در نسبت با انقلاب اسلامی، باعث شد  همه ی چیزهایی که برای انقلاب مسئله است، باید برای ما هم مسئله باشد. در حالی که نه آموزش هامان و نه سازمان مان برای چنین کاری آمادگی نداشت. این بود که رفتیم سمت تخصصی تر شدن کارها. اینجا بود که رسانه بیداری به عنوان یک موسسه برای پیگری کارهای تخصصی که فکر می کردیم جبهه ی انقلاب در استان نیاز دارد، متولد شد.

کتاب نخواندن بلای جان ماست

اولین حوزه­ایی که رسانه بیداری به طور مشخص روی آن متمرکز شد، حوزه ی کتاب­خوانی بود. ما در بررسی­هامان مدت ها بود به این نتیجه رسیده بودیم که یکی از موانع عمده بازگشت به تفکر ناب انقلاب، مسئله­ی «کتاب نخوانی» است. آمار مطالعه در میان حتی فعالان فرهنگی خیلی پایین بود و هست. آسیب­های دیگری نیز همجون تک­سویه نگری در مطالعات و  مطالعه آثار مذهبیِ غیر انقلابی هم وجود داشت. این در حالی بود که ایده های انقلاب اسلامی در حوزه های فکری، مطالعات تاریخی، رمان و داستان کوتاه، شعر،کاریکاتور، فیلم های مستند و هم چنین نرم افزارهای چندرسانه ای و مجلات متنوع به خوبی بازتولید می­شد. ما به این نتیجه رسیده بودیم که انقلاب برای جبهه سازی و بازتولید انسان­های چند بُعدی نیاز به خواندن و خواندن و به به تعبیر درست­تری که در مجله سوره باب شد، به «مصرف» این آثار دارد. هر چه مصرف این کارها بالاتر برود و نگاه انقلاب بیشتر و بیشتر در قالب های متنوع بازتولید شود، ما بیشتر نیروهای کیفی حزب اللهی خواهیم داشت. ما در این حوزه یک استراتژی کلی تدوین کردیم که سه گام کلی داشت: توزیع، ترویج و تولید. برای دو گام ابتدایی یک  چشم انداز ۱۵مرحله ای نوشتیم و کار را جدی شروع کردیم. قبل از آن حدود سه چهار سالی کارهای توزیعی به صورت پراکنده داشتیم. برخی مجلات و نمایشگاه های موضوعی بود. خیلی هم تلاش می کردیم که یک فروشگاه تأسیس کنیم، اما نشده بود. هم مشکل مالی داشتیم و هم این تأسیس فروشگاه یک کار تمام وقت بود و بچه های ما این ترجیح می­دادند کارهای کمتر وقت گیر و پروژه ای و با ماهیت آموزشی-فرهنگی را انجام دهند نه یک پروژه سخت و شبه اقتصادی. ترس زیادی هم از شکست کار داشتیم. خصوصا این که هیچ سرمایه اولیه ای نداشتیم. از چند نفر از بچه ها که سر کار می رفتند، پس انداز شخصی­شان را قرض کردیم. یکی از بچه ها هم یک وام گرفت و همه­ی آن را به پروژه توزیع داد. پول  رهن فروشگاه جور شد. الآن نزدیک به سه سالی می شود که مرکز توزیع رسانه بیداری در اهواز مشغول به کار شده. به تدریج بدهی­ها را تسویه کردیم. فروشگاه دو شعبه دارد و رشد خوبی داشته است. گرچه ضعف بنیه اقتصادی همه ی توجه ها را در این مدت به این مسئله اختصاص داده و از بار فرهنگی و حجم اقدامات ترویجی ما کاسته اما در کل وضع راضی کننده ای داشته ایم.

پروژه های دیگری که رسانه بیداری در دست اقدام دارد، یک  سری آموزش های عمومی است که در قالب همایش هایی با محوریت ایام الله انقلاب اسلامی انجام می دهیم. همچنین پروژه­هایی در دو حوزه­ی تاریخ انقلاب در استان خوزستان و همچنین بازتولید سینمای انقلاب اسلامی. یک سری کارهایی هم برای حفاظت و بازخوانی میراث فرهنگی انقلاب اسلامی مشخصا در مورد گلزار شهدا هم انجام دادیم.  ایجاد یک رسانه ی محلیِ انقلاب اسلامی هم مدت هاست طرح ریزی شده و در حال انجام مراحل اولیه است.

در مورد آسیب شناسی کار باید  گفت با شروع کارهای تخصصی ناخودآگاه مجموعه یک مقدار از مسجد یه عنوان عقبه ی انسان سازی خودش فاصله گرفته و این به کلیت کار هم آسیب زده و روند بازتولید نیروهای جدید را متوقف کرده است. این است که جدا فکر می کنیم باید به مسجد و آموزش­های آن بازگشت کنیم. یک­سری از محافظه­ کاری ها را هم در طرح گفتمان انقلاب داشتیم. که باید از این به بعد در انقلابی بودن مان بی ­پرواتر باشیم.